پس از اَفرینش اَدم، خدا به او گفت:
نازنینم؛ اَدم....
با تو رازی دارم!
اندکی پیش تر آی..
آدم آرام و نجیب...
آمد پیش !!
زیر چشمی به خدا می نگریست!
محو لبخند غم آلود خدا!
دلش انگار گریست...
نیازی نیست اطرافمان پراز آدم باشد
.
.
.
همون چند نفری که اطرافمون هستند آدم باشن کافیه...
.
.
.
به عکس نگاه کنید وسعی کنید شخص موجود در عکس را پیداکنید
فقط ۳۰ثانیه فرصت دارید
بیشتر ادامه ندهید زیرا اگر بیشتر از این طول بکشد شماتیز هوش نیستید!!!
.
.
.
.
جواب در ادامه مطلب است
کاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم کرد
کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد
کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد
کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد
کاش می شد با نسیم شا مگاه برگ زرد یاس ها را رنگ کرد
کاش می شد با خزان قلب ها مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد
کاش می شد در سکوت دشت شب ناله ی غمگین باران را شنید
بعد ، دست قطره ها یش را گرفت تا بها ر آرزوها پر کشید
کاش می شد مثل یک حس لطیف لابه لای آسمان پرنور شد
کاش می شد چا در شب را کشید از نقاب شوم ظلمت دور شد
کاش می شد از میا ن ژاله ها جرعه ای از مهر با نی را چشید
در جواب خوبها جان هدیه داد سختی و نا مهربانی را شنید
مریم حیدرزاده